شناسه خبر : 63158
تاریخ انتشار : 1400/01/04 17:40
«پساسرمایه‌داری» لزوما به معنای «ونزوئلایی» شدن نیست

جانسن هیکل/مارتین کریک

«پساسرمایه‌داری» لزوما به معنای «ونزوئلایی» شدن نیست

دنیایی که به راحتی این فرضیه از پیش آماده شده را که سرمایه‌داری (یا سوسیالیسم یا کمونیسم) نمایانگر آخرین مرحله‌ی فکر بشر است، بپذیرد، دنیای غم‌اگیز و شکست خورده خواهد بود؛ این یعنی قوه‌ ابتکارمان ته کشیده است.

نورنیوز ـ گروه اقتصادی: زمانه به سرعت در حال تغییر است. واقعیت‌های مسلم پیرامون‌مان در حال فروپاشی هستند و افراد برای یافتن شیوه‌های جدیدی برای زندگی در این دنیا دست‌وپا می‌زنند.  همانطوری که به تازگی در یک مقاله هم اشاره کرده‌ایم:  %51 جوانان امریکا دیگر از نظام سرمایه‌داری حمایت نمی‌کنند و %55 قاطع تمام مردم امریکا بر این باورند که سرمایه‌داری در اصل ناعادلانه است.

اما اگر سرمایه‌داری را در جمع زیر سوال ببرید احتمالا با واکنش‌های خشمگینی مواجه خواهید شد. افراد بی‌درنگ فرض را بر این می‌گذارند که می‌خواهید به جای آن شاهد سوسیالیسم یا کمونیسم باشید. آنها به شما خواهند گفت بروید و در ونزوئلا- که در حال حاضر پرچم‌دار سوسیالیسم است- زندگی کنید یا تصاویر تیره وتاری از جماهیر شوروی با تمام خشونت، ناکارآمدی و یکرنگی تیره‌وتارش را جلوی چشمانتان می‌آورند. آنها به این نکته توجه نمی‌کنند که شاید خواهان چیزی فراتر از این تصاویر مضحک و جزم اندیشی‌های قدیمی باشید.

این «ایسم‌»های قدیمی در سایه‌ی هر بحثی در مورد سرمایه‌داری نهفته‌اند. ویلیام گیبسون، یکی از نویسندگان سبک سایبرپانک، اصطلاحی برای توصیف این اثر دارد: «ارواح نشانه‌شناختی»[1]؛ مفهومی که صرف نظر از وجود یک ارتباط مفید یا تعمدی یادآور مفهوم دیگری می‌شود.

هیچ دلیل منطقی برای باقی ماندن در اسارت این ارواح قدیمی وجود ندارد.  تمام کاری که انجام می‌دهند این است که ما را از گفت‌وگوی شفافی در مورد آینده باز ‌دارند. جماهیر شوروی یک کابوس اجتماعی و اقتصادی تمام عیار بود؛ خیلی راحت می‌توان به این موضوع اعتراف کرد. اما، البته، تمام تجربه‌های اصول سوسیالیسی به این وحشتناکی نبوده‌اند. به عنوان مثال، نظام‌های سوسیال دموکراسی سوئد یا فنلاند یا حتی نظام سوسیال دموکراسی پس از جنگ جهانی انگلیس و برنامه اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت، موسوم به «نیو دیل»[2]، را در نظر بگیرید. نظام‌های فراوانی وجود دارند که اقتصاد را به نحو موثری در راستای ارائه‌ی رفاه مشترک به کار گرفته‌اند.

اما مساله اینجا است. با اینکه این نظام‌ها به وضوح نتایج مثبت اجتماعی بسیار بیشتری از نظام‌های اقتصاد آزاد داشته‌اند (به عنوان مثال، سطوح بالای ثبت شده‌ی بهداشت، آموزش و رفاه در کشورهای حوزه‌ی اسکاندیناوی را در نظر بگیرید) در زمانه‌ای که شاهد تغییرات اقلیمی و نابودی زیست‌بوم‌ها هستیم حتی بهترین آنها هم راه‌حل‌هایی را که به نظرمان در حال حاضر تا این حد ضروری به نظر می‌رسند، ارائه نمی‌دهند.  در حال حاضر، از طریق منابعی که استفاده می‌کنیم و گازهای گلخانه‌ای که منتشر می‌سازیم سالانه به میزان سرسام‌آور %64 از ظرفیت پشتیبانی زمین فراتر می‌رویم.

سوسیالیسمی که در دنیای امروز وجود دارد، به خودی خود، حرف زیادی برای گفتن در این خصوص ندارد. سوسیالیسم هم درست مثل سرمایه‌داری به رشد بی‌پایان و در واقع تصاعدیِ تولید ناخالص داخلی- سطح همواره در حال افزایش استخراج، تولید و مصرف وابسته است. شاید این دو نظام در مورد نحوه‌ی توزیع دستاوردهای سیاره‌ی تاراج شده‌ی زمین با هم اختلاف داشته باشند اما خود فرایند چپاول را زیر سوال نمی‌برند.

خوشبختانه، الان ایده‌ها و بیانیه‌های فراوانی وجود دارد که از این مرزبندی‌های دوگانه‌ی مبهم بسیار فراتر رفته‌‎اند. انجمن‌های بسیار متنوع متشکل از متفکران، نوآوران و متخصصان این‌ها را پیش می‌برند. سازمان‌هایی مثل بنیاد همتا به همتا[3]  مدل اقتصادی اوو مورالس،[4] پروژه نظام بعدی[5]  نهاد تفکر اقتصادی جدید[6]  در حال بازسازی تصویر اقتصاد جهانی هستند. مدل‌های پیشنهادی حتی از این هم متنوع‌تر هستند: از مدل پیچیدگی  بگیر تا پسا رشد[7]  مهار رشد،[8]   زمین محور[9]  نوزاینده[10]  اقتصاد چرخه‌ای[11]  و حتی مدل خوشمزه‌ی اقتصاد دوناتی.

گروه‌های عملگرای زیادی هم از زاپاتیست‌ها در مکزیک گرفته تا  اقتصادهای تهاتری دیترویت[12]، از شبکه‌ی گذار جهانی گرفته تا کشور بوتان با  شاخص خوشبختی ناخالص ملی خاص آن،  وجود دارند. حتی اقتصاددانان و نویسندگان مطرحی هم، از جرمی ریفکین گرفته تا دیوید فلمینگ و پاول میسون، وجود دارند که این ادعای شجاعانه را مطرح می‌سازند که به لطف حلقه‌های بازخوردی بوم‌شناختی فعال و/یا ظهور خدمات و محصولات با قیمت نهائی نزدیک به صفر، سیر تکامل پس از سرمایه‌داری کاملا در راه بوده و به هیچ وجه نمی‌توان جلویش را گرفت.

این تفکرها غنی و متنوع هستند، اما مزیت مشترک همه‌ی آنها این است که از جدیدترین مباحث علمی و واقعیت مشکلات بزرگ دنیای امروز با خبر هستند. آنها از جزم‌اندیشی‌های تقلیل‌گرایانه‌ی اقتصاددانان راست‌کیش فراتر رفته و پذیرای پیچیدگی می‌شوند؛ به جای صرف استفاده از منابع سیاره‌مان بر بازسازی متمرکز می‌شوند؛ در مورد چگونگی خوب زیستن در چهارچوب محدودیت‌های زیست‌محیطی تفکر جامع‌گرایانه‌تری دارند؛ برخی از آنها  برای تعادل با طبیعت به استفاده از دانش و سنت‌های بومی متوسل شده‌اند؛ برخی دیگر با تناقض‌های رشد بی‌حدو‌حصر مواجه شده‌اند.   

همه‌ی آنها الزاما خودشان را ضد یا حتی پسا-سرمایه‌داری نمی‌‌نامند اما همگی به نحوی از نشت‌بند خشک اقتصاد نئوکلاسیکی که سرمایه‌داری بر پایه‌های آن استوار است، تراوش کرده‌اند. 
هنوز هم مقاومت شدیدی در مقابل نوآوری وجود دارد. مطمئنا یکی از دلایل این موضوع این است که فرهنگ ما برای چنان مدت طولانی به منطق سرمایه‌داری گرایش داشته است که به نظر می‌رسد امکان ردّ آن وجود نداشته باشد.  اکنون غریزه‌ی ما این موضوع را طبیعی می‌داند؛ برخی حتی تا آنجا پیش می‌روند که نظام سرمایه‌داری به نظرشان تقدیر الهی است.  این مفهوم که تولید سرمایه را باید به هر چیز دیگری ترجیح دهیم به نوعی عقل سلیم تبدیل شده است؛ روشی که انسان‌ها باید زندگی‌شان را بر اساس آن سامان دهند.

بی‌بصیرتی بخش عمده‌ای از دانشگاهیان دلیل دیگری است که به وضوح به این موضوع مربوط می‌شود.  به عنوان مثال، دانشگاه منچستر را در نظر بگیرید که در آن شماری از دانشجویان رشته‌ی اقتصاد درخواست کرده بودند برنامه‌های درسی‌شان به‌روزرسانی شود تا برخی از واقعیت‌های دنیای پس از سقوط اقتصادی[13] را توضیح دهد. جو ارل یکی از سازمان‌دهندگان آنچه روزنامه‌ی گاردین «انقلاب آرامی علیه آموزه‌های راست‌آئین بازار آزاد» نامیده بود،  به این روزنامه گفت: «[اقتصاد نئوکلاسیک] چنان بر برنامه‌های درسی‌مان مسلط شده است که حتی شمار زیادی از دانشجوها از این حقیقت که آن بیرون نظریه‌های مجزایی وجود دارند که فرضیه‌ها، روش‌ها و نتیجه‌گیری نظام‌های آموزشی‌ای را که آموزش می‌دهیم زیر سوال می‌برند، بی‌خبر هستند».

به همین ترتیب، وقتی «تِرِور یِل»، یکی از دانشجویان دانشگاه منچستر، از نانسی پلوسی پرسید آیا اصلا حزب دموکرات به فکر جایگزینی برای سرمایه‌داری هست یا نه؟ با پاسخ تند وی مواجه شد. پاسخ خود دانشگاه منچستر به این درخواست نیز  یک «نه» قاطع بود. آنها گفتند رشته‌ی اقتصاد این دانشگاه «بر رویکردهای اصلی متمرکز شده است که بازتاب دهنده‌ی وضعیت فعلی این رشته هستند». اصلی، جاری، هر چیزی به غیر از به‌روز. چنین رویکردهایی، جنبش دانشجویی جهانی تجدید نظر در اقتصاد را راه‌ انداخته است که فصل‌های آن چنان گسترده هستند که اکوادور، اوگاندا و چین را در بر می‌گیرد.

سرمایه‌داری به یک عقیده‌ی جزمی تبدیل شده است و عقاید جزم‌اندیشانه بسیار آرام و با اکراه فراوان از بین می‌روند. سرمایه‌داری نظامی است که همگام با مدرنیته تکامل یافته است به همین خاطر هم تمام نیروی هنجارهای اجتماعی و نهادی پشت آن قرار دارد. حتی منطق اساسی آن در تار و پور جهان‌بینی‌هایمان، یا به عبارت دیگر، مغزمان تنیده شده است. زیر سوال بردن آن ممکن است با یک واکنش غریزی روبه‌رو شود؛ درست مثل حمله‌ای نه تنها به عقل سلیم که به هویت‌های فردی‌مان است.

اما حتی اگر باور داشته باشید که زمانی سرمایه‌داری بهترین نظام بوده است، باز هم می‌توانید ببینید که امروز بخش‌هایی از آن دچار انحراف و خطرناک شده است. این موضوع بیش از هر چیز دیگری با دو حقیقت ثابت می‌شود: اولین حقیقت این است که این نظام در حال حاضر کار چندانی برای بهبود اکثر انسان‌ها انجام نمی‌دهد: طبق برخی برآوردها 4.3 میلیارد نفر از ماها در فقر زندگی می‌کنیم و ظرف چند دهه‌ی گذشته، این عدد به نحو معناداری افزایش یافته است.  واکنش خیالی به این موضوع می‌تواند یا به دور از تخیل- از سنخ «اگر فکر می‌کنید بد است، سعی کنید در زیمباوه زندگی کنید»- یا از سر تعصب باشد: «خب، دلیلش این است که به اندازه کافی سرمایه‌داری وجود ندارد اجازه دهید میزان بیشتری از قوانین را ملغی کند، یا به آن وقت بدهید تا درآمدهای آنها را هم افزایش دهد».

یکی از مشکلات فراوانی که این استدلال آخری دارد همان حقیقت دوم است: با وجود اینکه  تنها نیمی از ما بالاتر از خط فقر زندگی می‌کنیم؛ نظام سرمایه‌داری با نیاز بی‌حد و حصرش به منابع دارد ما را به لبه‌ی پرتگاه تغییرات اقلیمی و فروپاشی زیست‌بوم‌ها می‌کشاند. این منابع طیفی از منابعی که هم محدود هستند و هم کاربردشان خطرناک است-مثل سوخت‌های فسیلی- تا منابعی که آنقدر سریع استفاده شده‌اند که فرصت بازسازی خود را نداشته‌اند- مثل دسته‌های ماهی و خاکی که غذایمان را در آن پرورش می‌دهیم- را در بر می‌گیرد. این 4.3 میلیارد نفر سبک زندگی ابرمصرف‌گرایانه[14] موفقی دارند؟ قوانین فیزیک نیازمند تغییر هستند. حتی ایلان ماسک هم قادر به این کار نیست.

دنیایی که به راحتی این فرضیه از پیش آمده شده را که سرمایه‌داری (یا سوسیالیسم یا کمونیسم) نمایانگر آخرین مرحله‌ی فکر بشر است، بپذیرد، دنیای غم‌اگیز و شکست خورده خواهد بود؛ قوه‌ی ابتکارمان ته کشیده است. قوانین بنیادین سرمایه‌داری، مثل نیاز به افزایش بی‌حدوحصر GDP، را که مجبور هستند سیاره‌ ما را به عنوان منبع ارزش در نظر گرفته و به عنوان یک «وجود خارجی» به آن آسیب بزنند، می‌توان ارتقا بخشید.  البته که می‌توان چنین کاری کرد. گزینه‌های فراوانی پیش روی ما قرار دارد. چه زمانی ما انسان‌ها این ایده را برای همیشه می‌پذیریم که تغییر برای بهتر شدن، امری مربوط به گذشته است؟

البته، شاید فراتر رفتن از سرمایه‌داری در حال حاضر ناممکن به نظر برسد. این جریان سیاسی غالب، ریشه‌های عمیقش را در دل این خاک دوانده است.  اما با وجود سرعت وقوع حوادث امروزی، امکان دارد امر غیرقابل تصور با سرعت قابل توجهی امکان‌پذیر و حتی حتمی شود.  با وجود انسان‌های عادی که  کنجکاو بوده و آنقدر صراحت لهجه دارند که معرفتی را که از مدارس، والدین و دولت‌هایمان دریافت می‌کنند، به چالش بکشند و با دید تازه‌ای به دنیا نگاه کنند، مسیر آینده‌ی بهتر چندان دور از دسترش نخواهد بود.

می‌توانیم اجازه دهیم این ارواح سرگردان بروند. می‌توانیم این آزادی را به خودمان ارمغان بدهیم تا کاری را که انسان‌ها به بهترین نحو انجام می‌دهند، انجام دهیم: نوآوری.

 

پاورقی:

درباره نویسندگان:

دکتر جیسون هیکل: انسان‌شناس، نویسنده و عضو انجمن سلطنتی هنرها در لندن است. هیکل سابقه تدریس در مدرسه اقتصاد لندن، دانشگاه ویرجینیا، دانشگاه گلداسمیتس لندن را دارد. او عضو کارگروه مطالعاتی تحولات بین‌الملل در حزب کارگر بریتانیا و عضو هیات مدیره انجمن «دانشگاهیان علیه فقر»(ASAP) است. هیکل اخیرا به عضویت شورای سردبیری فصل‌نامه جهان سوم نیز درآمده است.

مارتین کِرک: از پژوهشگران برجسته حوزه فقر، نابرابری و تغییرات اقلیمی است که عضویت در موسسات بین‌المللی در حوزه فقر، کودکان و شکاف طبقاتی بوده است. او بنیان‌گذار یک اندیشکده ضدسرمایه‌داری به نام «The Rules» در لندن است.

 

[1] semiotic ghosts

[2] New Deal

[3] P2P (Peer to Peer) Foundation

[4] Evonomics

[5] The Next System Project

[8] Degrowth

[9] Land-based

[11] Circular

[12] The barter economies of Detroit

[13] post-crash world

[14] hyper-consumption lifestyle


Fast Company نوامبر 2017
نظرات

نام و نام خانوادگی

آدرس ایمیل

نظر شما

X
آگهی تبلیغاتی