نورنیوز ـ گروه بین الملل: روز 11 سپتامبر 2001 به واسطه حادثهای که حمله انتحاری به برجهای دو قلوی سازمان تجارت جهانی نیویورک نامیده شده، سرآغازی برای فاز جدید سیاستهای جهانی آمریکا در قالب هژمونی جهانی شد.
مدت زیادی از این حادثه ادعایی نگذشته بود که «جرج بوش پسر»، رئیس جمهور وقت آمریکا با اعلام جنگ صلیبی در کنار ناتو عملیات نظامی علیه آنچه تروریسم سازمان یافته مینامیدند، آغاز کرد.
نتیجه این عملیات ابتدا اشغال افغانستان به بهانه حضور القاعده در آن و سپس در سال ۲۰۰۳ اشغال عراق بود.
مدیریت آمریکایی از آن زمان برای اقناع افکار عمومی داخلی و خارجی، بر چند اصل تبلیغاتی استوار شد که اصلیترین آنها «بازگرداندن امنیت به مردم آمریکا»، «اقدام برای احیا و بهبود شرایط اقتصادی آمریکا» و در نهایت «ایجاد غرور ملی برای آمریکاییها به عنوان ناجی امنیت جهان».
اکنون در حالی ۱۹ سال از آن حادثه میگذرد که دولتمردان آمریکا همچنان از بیان نتایج تحقیقات آن خودداری کرده و اجازه تحقیق آزاد درباره آن را نمیدهند که این مسئله بر میزان ابهامات درباره ریشه و علل این حادثه افزوده است.
نگاهی ریشهای به تحولات ۱۹ سال گذشته و رفتارها و مسیری که آمریکا پیموده است چند نکته قابل توجه را آشکار میسازد:
نخست آنکه؛ ادعاهای امنیتی آمریکا در سه حوزه بازگرداندن امنیت سراسری به آمریکا، اهدای امنیت به کشورهای تروریسم زده همچون افغانستان و در نهایت امنیت برای سراسر جهان تعریف میشد.
در حوزه داخلی ادعای بازگرداندن امنیت در حالی صورت گرفت که گزارشها و آمارها نشان میدهد سالانه دهها هزار نفر بر اثر آزادی استفاده از سلاح جان خود را از دست میدهند.
نکته مهم آنکه به طور متوسط سالانه بیش از یک هزار نفر به دست پلیس به قتل میرسند که بسیاری از آنان را رنگین پوستان تشکیل میدهند.
سران آمریکا پس از 11 سپتامبر در حالی از آزادی و امنیت برای مردم آمریکا سخن سر میدادند که طی این سالها بارها و بارها مردم در اعتراض به نژادپرستی سیستماتیک حاکم بر آمریکا به ویژه علیه رنگین پوستان دست به تظاهرات زده و سرکوب شدهاند که نمونه آن را در اعتراضات دوران اوباما و ماههای اخیر دوران ترامپ میتوان مشاهده کرد.
این نژادپرستی ساختاری نه تنها در ساختار کنونی که به اذعان بسیاری از اندیشمندان و تحلیلگران علوم اجتماعی و سیاسی از ابتدای تاسیس ایالات متحده تا به امروز علیه سرخپوستان و سیاهپوستان صورت گرفته و میلیونها نفر قربانی این سیاست شدهاند.
از سوی دیگر؛ ادعای تلاش برای امنیت مردم آمریکا از سوی دولتمردان این کشور در حالی مطرح شده که نمود امنیت ادعایی را در عملکرد آنها در مواجه با بحران کرونا میتوان مشاهده کرد.
آمریکا امروز با دهها هزار قربانی و میلیونها مبتلا و البته بدون وجود ساختار درمانی موثر برای مقابله با کرونا در صدر فهرست ضعیفترین اقدامکنندگان علیه کرونا قرار دارد.
این مدیریت ضعیف البته تنها در حوزه کرونا نیست بلکه در مسائلی همچون مهار آتشسوزی جنگلها و مراتع نیز مشاهده میشود که به آوارگی صدها هزار نفر منجر شده و در جدیدترین آنها به گفته مقامات رسمی بیش از نیم میلیون نفر از ساکنان ایالت «اورگن» در آمریکا در حال فرار از آتشسوزی مهیبی هستند که سراسر شمال غربی اقیانوس آرام را فرا گرفته است.
بُعد دیگر ادعای امنیتی آمریکا را پایان دادن به تروریسم در کشورهای قربانی تروریسم به ویژه افغانستان تشکیل میداد. آمریکاییها ادعای پایان دادن به تروریسم در افغانستان و اهداء آزادی و امنیت به این کشور را سر میدادند حال آنکه به اذعان گزارشهای سازمان ملل نه تنها این امر محقق نشده بلکه امنیت افغانستان از دوران قبل از نظامیان آمریکایی نیز بدتر شده و ارمغان حضور آمریکا کشته و زخمیشدن هزاران نفر از مردم افغانستان بوده است.
نکته قابل توجه اینکه آمریکا به بهانه مبارزه با طالبان و القاعده اشغال افغانستان را رقم زد و اکنون مذاکره با طالبان را اصل اول اقدامات خود در افغانستان قرار داده است.
آمریکاییها همچنین ادعای اهدای امنیت برای جهان را سر میدادند حال آنکه نه تنها با تروریسم مبارزه نکردند بلکه اشکال جدیدی از تروریسم را در منطقه ایجاد و مورد حمایت قرار دادند.
به اذعان ترامپ داعش و سایر گروههای تروریستی حاضر در سوریه و عراق به دست اوباما و دستگاه اطلاعات آمریکا ایجاد شدند. البته حمایت از گروههای تروریستی همچون منافقین، جندالشیطان، جیش الظلم و.. را نیز باید به این لیست اضافه کرد.
این تروریسمپروری آوارگی نزدیک به ۴۰ میلیون نفر را به همراه داشته که در بدترین شرایط انسانی در آوارگی به سر میبرند و هر روز به وخامت اوضاعشان افزوده میشود.
نکته مهم در این زمینه، تروریسم دولتی آمریکاست که در این سالها به شدت فعال شده است. نمونه بارز این تروریسم دولتی به شهادت رساندن سردار «قاسم سلیمانی» و «ابومهدی المهندس» و همرزمان آنها در فرودگاه بغداد در حمله پهپادی آمریکاست. سازمانملل رسما اعلام کرده است که این اقدام آمریکا مصداق جنایت علیه بشریت و نقض قوانین جهانی بوده است.
دوم آنکه؛ ادعای دیگر سران آمریکا بعد از 11 سپتامبر شامل وعدههای اقتصادی به مردم بود این ادعا در حالی است که آمارها امروز نشان میدهد که بیش از 40 میلیون آمریکایی نیازمند کمکهای غذایی هستند و آمار بیکاری هر روز در حال افزایش است.
گزارش هفتگی بیکاری که توسط اداره کار آمریکا منتشر شد نشان میدهد که 29.6 میلیون نفر در ماه اگوست به دنبال مزایای حق بیکاری بودهاند.
هر چند سران آمریکا کرونا را عامل این وضعیت اعلام میکنند اما گزارشها و آمارها نشان میدهد که بحران اقتصادی آمریکا سالهاست که بر این کشور حاکم شده و ریشه در حاکمیت نظام سرمایهداری یا همان یک درصدیها دارد.
در سال 2011 مردم آمریکا حرکتی سراسری را علیه «وال استریت» یا همان یک درصدیها که دسترنج 99 درصد مردم را برای خود میکنند آغاز شد. حرکتی که البته با سرکوبگری گسترده دولت همراه شد و در همان هفتههای اول جنبش 99 درصدیها 17 نفر به دست پلیس کشته و هزاران نفر بازداشت شدند.
ساختار سرمایهداری حاکم بر آمریکا سرانجام نتوانست که نقاب مردمداری را حفظ کند و به قدرت رسیدن ترامپ سرمایهدار از طریق دموکراسی معیوب و دروغین غربی، نماد این تفکر حاکم بر الیگارشی آمریکایی بود.
اعمال سیاست تحریم که در دو دهه اخیر به شدت از سوی سران آمریکا علیه سایر کشورها وضع شده به شدت بر اقتصاد آمریکا تاثیرگذاشته و بر چالشهای اقتصادی مردم این کشور افزوده است چرا که تحریم همچون جاده دو طرفه است که تحریم کننده و تحریم شونده هر کدام به نسبتی از آن ضرر میکنند.
این در حالی است که اقتصادهایی مانند چین به رشد جهانی رسیدند و سران آمریکا با تحریم سایر کشورها و ممنوعیت شرکتهای آمریکایی به تجارت با آنها رسما هزینههای سنگینی را به مردم آمریکا تحمیل کردند.
سوم آنکه؛ ادعای دیگر سران آمریکا بازگرداندن پرستیژ و محبوبیت جهانی به مردم آمریکا بود که در سایه اقتدار نظامی و ناجی جهان شدن در مبارزه با تروریسم صورت میگرفت.
سیاستهای دولتمردان آمریکا در حمایت از تروریسم و گسترش آن در سراسر جهان، رویکردهای یکجانبهگرایانه همچون جنگ عراق، عدم همسویی با جامعه جهانی با خروج از نهادهای بینالمللی همچون عهدنامه پاریس، سازمان بهداشت جهانی و دهها نهاد و ساختار جهانی، بیتعهدی و عدم پایبندی به تعهدات همچون خروج از برجام، خروج از توافقات تجاری و اقتصادی با سایر کشورها و اتحادیهها که دامنه آن حتی به توافقات با اروپا نیز رسید، لغو یک جانبه پیمانهای امنیتی هستهای و موشکی همچون پیمان استارت با روسیه، اجرای کودتاهای رنگی در بسیاری از کشورها که یا به سرنگونی نظامهای مردمسالار منجر شد یا به قدرت رسیدن ساختار دیکتاتور و غیر مردمی انجامید، رفتارهای ضدبشری آمریکا در قبال مهاجرین که هزاران مهاجر را در وضعیت بحرانی قرار داده و... زمینهساز طغیان جهانی علیه آمریکا شد به گونهای که سران آمریکا به عامل حقارت مردم این کشور مبدل شدهاند.
نگاهی بر این مولفهها به خوبی آشکار میسازد که چرا پس از گذشت نزدیک به دو دهه از حادثه 11 سپتامبر، مردم آمریکا که زمانی هزینههای مالی و انسانی جنگ افروزی دولتمردانشان را تامین میکردند به نقطهای رسیدهاند که در دل آمریکا پرچم آمریکا را به آتش میکشند و خواستار سرنگونی نظام سرمایهداری حاکم بر کشورشان میشوند.
این روند بیانگر این حقیقت است؛ رژیمی که در درون خاک خود جایگاهی ندارد نمیتواند ادعای ناجی بودن داشته باشد. لذا هر منطقهای از جهان از جمله غرب آسیا اگر به دنبال امنیت و ثبات است تنها راهکار، اخراج آمریکا از منطقه است چرا که آمریکا نه حلال که ریشه مشکلات جهان است و این همان اصلی است که مردم آمریکا نیز به آن پی برده و برای سرنگونی آن در قالب جنبش ضدنژادپرستی به خیابانها آمدهاند.
نورنیوز